گره زدم به سبزه تا که کار بسته وا شود
دلِ به غم نشسته ام بلطفِ عشق پا شود
کبوترِ امیدِ من اسیرِ بازِ بخت بود
به عشق کردم آرزو –کبوترم- رهاشود
لبم اگرچه سال هاست محل سوزِ آهِ دل
به لطف نام تو پُر از تَرَنُمِ دعا شود
بهار می رسد ولی بدونِ توست سوت و کور
خداکند توباشی و بهار بانوا شود
هرآنچه بشکند شود کم ارزشش بنزدِ خلق
بجز دلی که بشکند به عشق و پر بها شود
بساز خانه در دلی که قدر داند عشق را
بنایِ عشق محکم از صداقت و وفا شود
سلام می کنم ترا،سلام می کنم به عشق
دل من و تو کاش با محبت آشنا شود
((م.زکی زاده قریه علی 18/1/93))
کلمات کلیدی:
نمک خوردی ، نمکدان را نگه دار
به جانت حق یاران را نگه دار
مرام و معرفت ارثی الهی ست
به دل میراث یزدان را نگه دار
قنات عشق باش و مهربانی
وقطره قطره بارام را نگه دار
بخند و روی لب ها خنده آور
حریم چشم گریان را نگه دار
خدا دل را امانت داده دستت
بکوش و حرمت آن را نگه دار
چوپیمان بسته ای بادوست یا غیر
وفاکن ، عهد و پیمان را نگه دار
(وفای به عهد از نشانه های ایمان است)
م.زکی زاده 16/1/93
با تو میونِ گریه ها میخندم
در رو به رویِ غصه ها می بندم
از تو و چشمایِ انرژی دارِت
گرم میشه شب ها و روزایِ سردم
.
.
نباشی غم می گیره روزگارم
درگیر و بی تابم و بی قرارم
خوب می دونی که جز چشایِ نازِت
نه داشتم هیچ چیزی رودوست،نه دارم
.
.
سبزه به سبزه ها گره می زنم
زل به نگاه پنجره می زنم
آرزومه دیدنِ چشمایِ تو
عشق تو حرفِ آخره،می زنم
((م.زکی زاده14/1/93))
کلمات کلیدی:
هست در باور جالیز...بهار آمدنی ست
بعدِسرما ،پسِ پاییز... بهار آمدنی ست
فصل درفصل ،شب و روز ،چنین می گویند
چرخ با گردشِ یکریز... بهار آمدنی ست
سخت خشکیده اگر باغ،نباید شک کرد...
بگذرد فصل غم انگیز... بهار آمدنی ست
دشت را جان دهداین باد،نپوش از آن تن
که کندسبز ترا نیز... بهار آمدنی ست
سیب،سرکه،سمنو،آب و گلاب ،آیینه
عشق برپنجره آویز... بهار آمدنی ست
.
.
. نیستت پیرهنِ نو؟!؟ به بر باید عشق
کم بخور غصه ی هرچیز.... بهار آمدنی ست
پس به اندیشه ی نو،دیدِنو،آرامش و صبر
باش از عاطفه لبریز... بهار آمدنی ست
مهدی زکی زاده قریه علی
دلتان بهاری و ازهر غم و اندوه عاری باد
کلمات کلیدی:
اینک که واژه واژه شکوفا شدم بیا...
ایندم که از ترانه سراپا شدم بیا
پنهان شدم که چشم بگیری!!ورفته ای...
اینک که درخیال تو پیدا شدم ...بیا
کنعان کجاست؟چاه کجا؟کاروان کجا؟!؟
یوسف بیا...کنون که زلیخا شدم بیا.
رفتی که عشق من نشود فاش دیگران....
از آتش فراق تو رسوا شدم، بیا...
جانا بیا ...عزیز بیا...عشق من بیا...
بنگرچگونه غرق تمنا شدم؟!؟بیا
گفتی که قطره ام...وحقیرم وکوچکم
امشب کز اشک عشق تو دریا شدم..
م.زکی زاده 19/12/92
کلمات کلیدی:
این ترانه ها...آخرین بهانه ی من اند.
عاشقانه های من
کودکان خانه ی من اند....
من
برای شاعری سروده ای نگفته ام...
من ترا
دور از نگاه طعنه بارِ دیگران
درترانه های خود
نقش می زنم.
تاکسی به پیری ام
خُرده ای نگیرد و...
پیش چشم خلق
حرمت تو لطمه ای نبیند و...
درمسیر زندگی راحتت
پیچ و تاب غم نیفتد.
من...ترا
و عشق را
درحریرِشعر
درسکوتِ اشک
درخیالِ شب – زیرِ نور شمع و ماه-
دادمی زنم...
شعله میکشم.
شعرهای من...
زبانه های عاشقانه ی من اند.... گ
رم باد هوای خانه ی دلت..
م.زکی زاده
کلمات کلیدی:
جزوفا برعشق راهی نیست نیست
بی تو عمرم جزتباهی نیست نیست
درچنین دریای لطف و بخششی
بی گناهی کم گناهی نیست نیست
ازنفس های بدون سوز عشق
آینه را نقش آهی نیست نیست
آنکه روزش نیست گرم از آفتاب
شب چراغش روی ماهی نیست نیست
عشق تنها یادگار آدمی ست
نام ...گاهی هست و گاهی نیست نیست
میرود سرما به پابوس بهار
بر ذغالان جز سیاهی نیست نیست
شو زلیخایی که یوسف بین شوی
هست کنعان گرچه چاهی نیست نیست
زیربار زندگی جز مهر یار
عاشقان را تکیه گاهی نیست نیست
برنگردانم از این درگاه روی...
بر من اش گرچه نگاهی نیست نیست
راض ام ای عشق ، هر امری کنی...
هست خواهی،یا نخواهی، نیست، نیست
مهدی زکی زاده قریه علی
92/12/18
کلمات کلیدی: