پيام دوستان
+
من بلد نيستم دوستت نداشته باشم
بلد نيستم حرف دلم را نگويم
حتي بلد نيستم نگويم مي خواهمت وقتي مي خواهمت
بلد نيستم نخندم وقتي باتوم
حتي اخم کنم وقتي ناراحتم
من هيچ کار مهمي را بلد نيستم جز دوست داشتن تو
شور زندگي۲
11:39 صبح
+
سلام به دوستان فرهيخته و نازنين پارسي
حال و احوالتون چطوره
شماهم شهرتون سپيد پوش شده آيا؟
در انتظار آفتاب
9:34 صبح
+
بناي خانه را بر ما نهادند
سپس ما را در آن بالا نهادند
چو از بالا نشستن غره گشتيم
در آن بالا دو صد اما نهادند
سروده بعد از انقلاب
در انتظار آفتاب
9:32 صبح
+
هوالرحمن
آدمي بغض روي بغض ساخته شد ...
نگاه کن
همين زانو هايش ،
بغض هايي هستند که از گلو پايين رفتند و گير کردند وسط قدم هايش ...
و آدم ، درست از همانجا خم شد ... !
#ساجده_شيرين_فرد .
در انتظار آفتاب
9:31 صبح
خدايا دلم تنگه خدايا گله دارم از تو!البته شکرت ني گويم ولي يک ذره اينجا بهم ريخته اونم جون به لب رسيده من است يا حلالم کن يا راحتم کن بس است اين برزخ کثيف و زجر آور که جانم را به لبم رسانده حي هات از اينهمه ناملايمتي زجر و عذاب فارغ از حال و روح و جان من با من بساز نگيرم خرده آزادم کن از اين برزخ صاحب مرده اگر رهايم کني رزگل تو ميشوم خار را مي شکافم با تو يکي ميشوم
+
چقدر گاهي دلم براي روزهاي خوش پارسي و دوستانم تنگ ميشه
يادت بخير
در انتظار آفتاب
9:19 صبح
786.سلام.چقدر دلم براي مادر هما.نهانخانه جان کفش هاي مکاشفه.در انتظار آفتاب تنننننننننننننگ شده..............و هفت آسمان.دختردوست داشتني و.....
+
گاهي به آخرين پيراهنم فکر ميکنم
که مرگ در آن رخ ميدهد…….
پيام رهايي
7:19 صبح
+
+ در سال 1809 بتينا براي گوته نوشت:"تمايل شديدي دارم که شما را براي هميشه دوست بدارم".اين جملهيِ بهظاهر پيش پا افتاده را به دقت بخوانيد.از کلمهيِ عشق مهمتر، کلمههايِ "هميشه" و "تمايل" است!آنچه بين آن دو جريان داشت، عشق نبود، جاودانگي بود@};-
2-لبخند عشق
12:38 صبح
كيوان گيتي نژاد و
ديروز 1:56 عصر
سخته اما زيبا و دلچسب يکي که تو دنيا همه چيزت هم حال خوش ات هم حال بدت روياي با اون بودن شما اگر حال با حال مي خواي لاجرم يک زن بايد کنارت باشه عاشق اش باشي دوست اش داشته باشي مردش باشي مونس غم خوارش باشي پشت اش باشي محرم اسرارش باشي جونت باشه راه رسيدن به کمال ات باشه عاشقانه با هم سر کنيد دشمنا رو يکي بعد از ديگري از بازي پس بگيرين و آواز دوقول و شادي روح
هم باشين خيلي چيزهاي ديگه ه من نمي گم اون بايد بگه که مونس روح و روان و جان من ميشه خواهان دل و جان من هست بامن يکي و غم خوار و يار تاق من ميشه من که اميدم به خداست و روح ام درگرو بنده صالح خداست عشق من مولام بود و هست هرکه اون بخواد تاييد کنه مال من و جون و همه چيز من ميشه و جانم و روحم در راه اوني که مولام و دوست داره به من ام به نگاه همراه و قصيده خوان روز و شب اش نظر مي کنه
+
شنو زان آدم گم کرده خود را
که نه امروز خوش دارد نه فردا
گهي در خواب خوش که در توحش
نه از پايين خبر دارد نه بالا
سروده قبل از انقلاب
انديشه نگار
ديروز 4:27 عصر