جزوفا برعشق راهی نیست نیست
بی تو عمرم جزتباهی نیست نیست
درچنین دریای لطف و بخششی
بی گناهی کم گناهی نیست نیست
ازنفس های بدون سوز عشق
آینه را نقش آهی نیست نیست
آنکه روزش نیست گرم از آفتاب
شب چراغش روی ماهی نیست نیست
عشق تنها یادگار آدمی ست
نام ...گاهی هست و گاهی نیست نیست
میرود سرما به پابوس بهار
بر ذغالان جز سیاهی نیست نیست
شو زلیخایی که یوسف بین شوی
هست کنعان گرچه چاهی نیست نیست
زیربار زندگی جز مهر یار
عاشقان را تکیه گاهی نیست نیست
برنگردانم از این درگاه روی...
بر من اش گرچه نگاهی نیست نیست
راض ام ای عشق ، هر امری کنی...
هست خواهی،یا نخواهی، نیست، نیست
مهدی زکی زاده قریه علی
92/12/18
کلمات کلیدی: