هست در باور جالیز...بهار آمدنی ست
بعدِسرما ،پسِ پاییز... بهار آمدنی ست
فصل درفصل ،شب و روز ،چنین می گویند
چرخ با گردشِ یکریز... بهار آمدنی ست
سخت خشکیده اگر باغ،نباید شک کرد...
بگذرد فصل غم انگیز... بهار آمدنی ست
دشت را جان دهداین باد،نپوش از آن تن
که کندسبز ترا نیز... بهار آمدنی ست
سیب،سرکه،سمنو،آب و گلاب ،آیینه
عشق برپنجره آویز... بهار آمدنی ست
.
.
. نیستت پیرهنِ نو؟!؟ به بر باید عشق
کم بخور غصه ی هرچیز.... بهار آمدنی ست
پس به اندیشه ی نو،دیدِنو،آرامش و صبر
باش از عاطفه لبریز... بهار آمدنی ست
مهدی زکی زاده قریه علی
دلتان بهاری و ازهر غم و اندوه عاری باد
کلمات کلیدی: