کلمات کلیدی:
چه دیــر به دیــر به خواب زندگی ام می آیی !
نمی دانی
که من دلواپســی هایم را
با رویـــــاهای تــــو رنگ می زنم ؟!
نمی دانی که اندوهـــــم
با خیــال تـــو می آمیــزد ...
تا غــزل غــزل ترانه شود ؟!
تو خـوب می دانی
خـوب من !
خوب می دانی ...
که در اندوه فاصــــله
پنجــــره ی اتاقم باز نمی شــود
حتی
تا هوای تازه بنوشـــــم ...!
کلمات کلیدی: دیر ربه دیر - هوای تازه
پادشاه کرم..........(مهدی زکی زاده قریه علی .24/2/91)
پادشاه کرمی ، از تو تمنا چکنم؟
عشق تو هست بجانم ، دگر حاشا چکنم؟
درهمه عمر دلم در پی رخسار تو بود
دربهاران به گل و سبزه تماشا چکنم؟
تاکه هستی و به دل مهر تو باشد، شادم
در دل عاشقم اندیشهی فردا چکنم؟
توبهشتی صفتی عشق تو در ذات من است
بیتو و عشق تو درعالم و عقبی چکنم؟
جان مجنون صفتم میل تو دارد تنها
گرجهان پرشود از جلوهی لیلا چکنم؟
یوسف از چاه به درگاه عزیزی ره یافت
بیتو در چاه غمم ، با دل تنها چکنم؟
++++++++++++++++++++++++++++++
این واقعهی تلخ جدا بودن از یار
گویی که دلم را شده چون رسم به تکرار
آزرده شدن سرخط پیشانی من شد
هرخط که نویسم ته خط میشود: آزار
برهرکه دهم دل ببرد بند محبت
او میرود و هست دلم زار و گرفتار
تقصیر کسی نیست که از بخت نگونسار
شاخ دل من هیچ ندارد ثمر و بار
عشق تو مرا بوده به دل قبل تولد
جز عشق تو دل را نبود تا به ابد کار
+++++++++++++++++++++++++++++
ذهن سترون مرا ، عشق تو بارور کند
شاخهی خشک و خسته را عشق تو پرثمر کند
کودک شاد هرغزل چشم بدست مهر توست
شمع فسردهام ، مرا، عشق تو شعله ور کند
کلمات کلیدی: پادشاه - کرم - غزل - شعر - تمنا - مجنون
مرا شوق دیدار تو کم نباشد
که عهدی چنان عشق محکم نباشد
نپرس ((عشق من برتو ازبابت چیست؟))
که هرکس نشد عاشق ، آدم نباشد
++++++++++++++++++++++++++
کاش که دلم مثل تو عاشقی داشت
همچو دلت دلبر لایقی داشت
دریای طوفانی روزگارم
کاشکی که همراهی و قایقی داشت
کاش دل تنگ و خسته ام پیش تو
همنفست بود و دقایقی داشت
کاش حالا که دنیا پرازدروغه
دل یار آگه به حقایقی داشت
باغ دلم خشکیده از غریبی
کاشکی که چند شاخه شقایقی داشت
++++++++++++++++++++++++++
دل درمانده ام جز تو ندارد یار و غمخواری
نخواهم غیر چشمانت برای دل پرستاری
کند آرام جانم را نگاه گرم و معصومت
توهم آیا چنین حسی به عشقم ،عشق من ،داری؟
.
.
.
ولی البته بر عاشق ندارد هیچ توفیری
دهی پاسخ به عشقش((نه)) ویا از لطف خود((آری))
+++++++++++++++++++++++++++++++
کلمات کلیدی: عشق- آدم - آری - نه
گلهای جهان سایبانت ای دوست
قربان نگاه مهربانت ای دوست
غیر از تو کسی سراغی از مانگرفت
صدها صلوات نذرجانت ای دوست
+++++++++++++++++++++++
میشه دلم تنگ نگاهت بشه؟
میشه یه عمری چشم براهت بشه؟
میشه خیالمو بگیری آغوش؟
میشه ز یادتو نشم فراموش؟
میشه که گاهی وقتا یادم کنی؟
یادی ازم کرده و شادم کنی؟
یادته روزی دلمو شکستی؟
با من یه عهد عاشقونه بستی
بیا بگیر ترانههامو درگوش...
بیا عزیز، یادم ترا فراموش....
((مهدی زکی زاده11/2/91))
کلمات کلیدی: دوست - نگاه - سایبان
باز نمودم لب بیحوصله
نقش برآن بسته زبختم گله
اسب خیالم به تمنای عشق
کرده به صحرای نگاهت یله
وای که از بخت بدم ، روزگار
پهن به هرگوشه نماید تله
گرگ بد اقبللی من دم بدم
حمله کند وقت چرا بر گله
شد دلم از تو چو نماز سفر
یاکه تو خواندیش چنان نافله
خواب نبودم ولی از بخت بد
رفتی و جا ماندهام از قافله
کلمات کلیدی: