دور از تو این تقدیر سرگردان که بد نیست
گلخنده ات را چشمه ی گریان که بد نیست
با مرغ شب همناله بودن تا سحرگاه...
مرداد داغ و صحبت باران که بد نیست
میفهمم احساس خوش عاشق شدن را
حسرت برای دیدنت چندان که بد نیست
یوسف برای رستن از دام زلیخا
میگفت : بند و دخمه و زندان که بد نیست
آدم پس از خلقت همینکه عشق را دید
دانست با حوا غم رضوان که بد نیست
تقدیر ما این است :تنها عشق ورزی...
دور از تو این تقدیر سرگردان که بد نیست
مهدی زکی زاده . روستای ده علی . مرداد 92
کلمات کلیدی:
گفتند که آزادید ، در بنده ی ما بودن...
بر دست تهی رفتن ، زنجیر به پا بودن...
بر عاطفه را کشتن ، بر خنده درو کردن...
بر دوست شدن ،اما ،تنها و جدا بودن...
صد شکر که آزادیم!!!!
در مکتب ما – دارا- همپایه ی سارا بود...
همواره دو دوتا ها ،تفسیر چهارتا بود...
نقش همه در بازی ، بی رنگ و ریا ،شفاف...
ته چهره ی آدم ها در آینه پیدا بود...
افسوس که بر بادیم.
تا درس محبت را شهریوری افتادیم...
در معرکه هایی تلخ ،تا سرسری افتادیم...
آدم شدن ما را ابلیس به بازی داد...
در بارگه حوا از همسری افتادیم...
ما درس بدی خواندیم.
در چاه غم افتادیم ،از چاله ی تنهایی
شد دربدری همراه با ناله ی تنهایی
نیلوفر مردابی ، تا دسته گل ما شد...
پژمرده و دلخون شد آلاله ی تنهایی
انگار بد آوردیم.
تاریخ چه خواهد گفت فردا به سکوت ما؟!؟
بر خشکی دریا و بر سبزی لوت ما...
اکنون که سر سفره نفت است تمنامان...
وقتی که بجز نان نیست در ذکر قنوت ما...
از دست چه ها دادیم؟!؟
برخیز که فکری نو ، طرحی دگر اندازیم...
برخیز که ،تا شب را ، دست سحراندازیم...
برمیوه ی ممنوعه چشمان طمع بندیم...
برخیز درخت غم از ریشه براندازیم...
از ریشه ی فرهادیم.
((مهدی زکی زاده قریه علی – 14/5/92))
جناب آقای دکترحسن روحانی،ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران در اولین روز کاری :
فرمود که:اهل اعتدال آمده ام
بی خطم و رنگم و زلال آمده ام
در دست کلید قفل ها را دارم
چون از سر سفرهی حلال آمده ام
ازجسم شما به قدرتی روحانی...
ازبین برندهی ملال ، آمده ام
برگفتن حرف حق به آواز جلیل
بر قامت کعبه چون بلال آمده ام
برشستن چشم ها و زیبا دیدن
با قوه و حول ذوالجلال آمده ام
تاچرخه ی مملکت بچرخد نیکو
درعرصه ی ممکن و محال آمده ام
چون چشم به چشمهی حقیقت دارم
بی هاله و فال و قیل و قال آمده ام
تقدیر مدبرانه در کار من است
برکاهش قصهی جدال آمده ام
از هسته با آب و دانه ره باید یافت
برپختن سیب سبز کال آمده ام
بامید موفقیت ایشان درتمامی عرصه ها و سربلندی و آبادی هرچه بیشتر ایران و ایرانی
((مهدی زکی زاده قریه علی...13/5/92))
شب های بی رحمی ست ،قدری بیشتر تاب
بر خسته ی شبگرد درگیر سفر تاب
تقدیر جان برکه ی بی ماه من باش
در شام قدرم مهربان شو ،تا سحر تاب
+++++++++++++++++++++++++++
دعایم کن ،که تاریکم ،که سردم
دعا کن گرچه خسته ، برنگردم
مسیر عشق راه ساده ای نیست
دعا کن در رهش باشیم هر دم
+++++++++++++++++++++++++
در سینه ات ،عشق (اردلانی) باشد
البته نگاهت آسمانی باشد
(آمپاس) دلت سریع گردد رفع و...
تقدیر ،(سقلمه اش) نهانی باشد
شاد و سلامت و عاقبت بخیر باشید دوستان...دعایم بفرمایید به عاقبت بخیری
+++++++++++++++++++++++++++++
یا نور علی نور...
الهی نور در نور از تو خواهم
دلی خورسند و مسرور از تو خواهم
به من نزدیکتر هستی تو از من
وجودی از گنه دور از تو خواهم
++++++++++++++++++++++++
یا من هو اضحک و ابکی...
خدا هم گریه و هم خنده داده...
دل راضی به داده ،شاد شاده
مقام رضا در تقدیرمان باد .آمین
+++++++++++++++++++++
الهی خانه ات آباد باشد
وتقدیرت دلی دلشاد باشد
هم امروز ،عاقبت هم خیر بینی
خوشی از من ترا در یاد باشد
++++++++++++++++++++++
تقدیر مرا با تو خدا خوب رقم زد
تا چشم ترا اشک سحر یک مژه هم زد
غم نیست به دل چونکه قبولی دعا را
حق با قلم صاحب شمشیر دودم زد
+++++++++++++++++++++++
حوای دلم پر اضطراب است
آدم شدن ،اصلش انتخاب است
برخاکنشین به طعنه منگر...
جایی که علی(ع) ابوتراب است
++++++++++++++++++++++=
یا حبیب من لا حبیب له...یا رفیق من لا رفیق له...
یا مغیث من لا مغیث له...یا کافی من استکفا...
کار غم ساز از دل غمگین ما.
خوشبحال اون کسی که با خدا یاری کنه
وقتی غم میآد سراغش پیش حق زاری کنه
وقتی با خدا باشی،خدا یدوست میده بهت
که برای رفع غصه از دلت کاری کنه....دست حق دوستتان و حق نگهدار دوستانتان باد.دعا بفرمایید
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
گیرم که منم بد و شما خوبترین
من کنج خرابه و شما شاه نشین
تقدیر من اینچنین رقم خورده ولی
راضی برضای حق دلش نیست غمین
++++++++++++++++++++++++
از عشق تو یک ترانه فریاد خوش است
با یاد تو لحظه های ناشاد بس است
شیرین شود از هوای خوابت شب من
وز مهر تو حال و روز فرهاد خوش است
+++++++++++++++++++++++++++++++
اندازه ی یک غزل نگاهت کافیست
یک بیت نشستنم به راهت کافیست
دربرکه ی خشک جان غمدیده ی من
چون خاطره نقش روی ماهت کافیست
++++++++++++++++++++++++++
بجز حضور تبسم درامتداد دلم
برایم از تو نشانی نمانده یاد دلم
دوباره خاطره ای خوش بنا کن از لبخند
برو سراغ شقایق ،برس بداد دلم
++++++++++++++++++++++++
زندگی جز صبحگاه روشن و مهتاب نیست
از نگاه آسمان ،جز انتظار آب نیست
زندگی گه گاه دارد خشکسال آرزو
باغ رویا-تازه-تنها در هوای خواب ،نیست
++++++++++++++++++++++++++++++
آنکس که به یک ترانه گریان بشود
چون برکه زیک نسیم ،حیران بشود...
بی شک که بهار در دلش جا دارد
از آن به سحر شکوفه باران بشود
ملتمس دعای خیر دوستان((مهدی زکی زاده قریه علی...شب های قدر1392
کلمات کلیدی:
حال و هوای سبزه زارم را لگد کردند
کردم حلال،اما خدا داند که بد کردند
برصبح عشقم افترای شب اگر بستند
از روی کین،ازچشم بد،روی حسد کردند
با آنکه گفتم کودک شعرم خداداد است
مانند مریم حس و حالم را رصد کردند
من پشت در پشتم به عاشق پیشگی زادیم
بر مرگ عشقم پشت هم هم را مدد کردند
بیچاره گان بیهوده این راه غلط رفتند
ماناست نقش عشق پاکی را که رد کردند
قرآن چو حرف عشق دارد نام جاوید است
باآنکه صدها((ربما))،((ان قلت))،((لقد)) کردند
++++++++++++++++++++++++++++++++++++
کاش در آیینه هامان راست بینی گم نبود
کاش حرف این و آن باب دل مردم نبود
عشق باید از زمین تا آسمانمان میکشاند
قصه ی آدم و حوا غصه ی گندم نبود
نسبت یعقوب و یوسف،عاشق و معشوقی است
اینکه هست فرزند اول؟دوم؟ و چندم ؟نبود
کاش نقش شیر ایمان روی اندام عمل
بی شکم،بی پا و یال و بی سر و بی دم نبود
بعد مدتها-هنوز-از طعنه اش آزرده ام
چون زبان زخمش کم از آنچه زند کژدم، نبود
مهدی زکی زاده قریه علی...مرداد 1392
کلمات کلیدی:
از بسکه با آیینه همراهی عزیزی
شبهای تنهایی مرا ماهی عزیزی
وقتی به غمزه روی میگردانی از من
غمگین تر از اینم اگر خواهی عزیزی
مانند بال و آسمان بر مرغ آزاد
چون آب در اندیشه ی ماهی عزیزی
با یوسف انس و الفتی دیرینه داری
یعقوب را ای کفتر چاهی ، عزیزی
آموزگار عشقی و دل دانش اموز
یادی کنی از من اگر گاهی .... عزیزی
مهدی زکی زاده /مرداد1392
کلمات کلیدی:
بارها پیش تو و چشم تو کم آوردم
تا کی از شرم تو با چشم ترم برگردم؟!!
گرچه از چشم تو آتش به دل و جان دارم
مانده ام در عجب از دست و نگاه سردم
سرخی صورتم از شرم حضورت دارم
ورنه عمریست که پاییز دل و رخ زردم
صبرکن ، صبرکن ای از دل تنهایم دور
تا کمی دور تو و دور نگاهت گردم
بارها گفته ام و بار دگر می گویم:
که به یک گوشه ی چشم تو دواشد دردم
((م-زکی زاده 30/4/92))
کلمات کلیدی: