روی در رویِ هم، ازخاطرِ هم، دور اما
چشم درچشم هم و بر غمِ هم، کور اما
هرکه در فکرِخود و کارِخود و بارِخودیم
همچو دیوار، که برپا شده، مجبور اما
خالی از عشق، پر از حسرت و دلتنگی و درد
خنده گه گاه بلب ،بی دلِ مسرور اما
غافل از باورِ حوّا، پیِ یک لقمه یِ نان
سجده آریم به هر آدمِ مغروراما
دارم از عشق غزل پشتِ غزل میبافم
عسلی نیست دراین غمزده زنبور اما
.
.
م. زکی زاده
کلمات کلیدی:
علی(ع)
هو بکّاءُ فی المحرابِ لیلا
هوِ ضحّاک،اذالشتَدَّ الحِرابُ
به محرابِ دعا هرشب بنالد
ولی بر ضربتِ شمشیر خندد
گشاید دربِ زاری رو به ایزد...
به دستانی که دستِ ظلم بندد
م.ز
برقرار باشید علی (ع)مرامان...دستِ حق یارتان
کلمات کلیدی:
زده باران ، ولی آلودگی اش کم نشده
نفسی شهر،هوایش خوش از این نم نشده
گفته بودند که حوّا و لبش محرم نیست
آری،البته برآنی که دل آدم ،نشده
حالمان خوب شود با همه دلتنگی ها...
پایه ی درد دراین غمکده محکم نشده
بازکن چشم تماشا به خوشی هایِ جهان
قسمتِ ما که بنا یکسره بر غم نشده
همه راضی نشوند از تو ،خدا راضی باد...
و دلت...و آن دگری گو(بجهنم) نشده
خنده هایِ تو ظریفند و لبانت برجام
ولی افسوس لبم با لبت همدم نشده
دل نبندم به کسی غیرِ تو چون دلخواهی
اینهمه چشمه کدامش شده زمزم؟!!!نشده
شاعرِ چشمِ تو تا خطِّ لبانت بوسید
سوژه هایِ غزلش غمزده ،مبهم ،نشده
م.زکی زاده ...بهمن 94
کلمات کلیدی:
کارِ آلودگی ام باز به باران افتاده
به خیابانِ پرازچاله یِ تهران افتاده
آنکه می برد بغل دربغل ازبیت المال...
رفت و باشاعرِ دلخسته به زندان افتاد
وعده دادند لبِ تشنه رسد برجامی
دستِ تحریم، گره هایِ دوچندان افتاد
سفرهامان همه نفتی ست، خدایا چکنیم
که به دستانِ پدر، پینه نشان نان افتاد
دلمان زخم و نفس ها شده بغض آلوده
دستِ داروغه مگر چاقویِ زنجان افتاد؟!!
حضرتِ دوست ببخشا که نداریم آرام
دلِ دریایی مان در غمِ طوفان افتاد
.
م. زکی زاده...بهمن 94
کلمات کلیدی:
هم دست بوس و پای بوس و پایه بوسیم
هم روز و شب گردیده و سرمایه بوسیم
برآستینِ نو،پلو بخشیم در صدر...
از پولداران چشم و ابرو،سایه بوسیم
قرآن برای دفعِ شر باشد...نه تفهیم
زآنرو سرِ صبحی به کرسی آیه بوسیم
ای وای برما،مادرِ خود برده از یاد...
از جرعه ای شیر ،دست و رویِ دایه بوسیم
از تشنگی،چشمِ طمع برجام داریم
از بی کسی ،هرکس که از درآیه بوسیم
تا زنده ایم از هم سراغی هم نگیریم
از مرده هامان قبرِ چندین لایه بوسیم
گلبوسه هایِ عاشقانه یادمان رفت
زآن :دست بوس و پای بوس و پایه بوسیم
م.زکی زاده
کلمات کلیدی:
گرچه بر لب غزل از عشق، فراوان داریم
دلِ پُرعاطفه ای از همه پنهان داریم
ترس از انکار بجانِ دلمان افتاده ست
سینه ای زخم از الطافِ حسودان داریم
خنده مان، جرم... ولی دم بدم از دشمن ودوست
تیر وطعنه سببِ دیده یِ گریان داریم
شهر از آلودگیِ آب و هوا جان داده
و دراین معرکه ما مردنِ ارزان داریم
وصد البته که از ماست به ما این اوضاع
اینکه در ساحلِ دریا لبِ عطشان داریم
پابرهنه به زمین می خورد از تنهایی
هدیه «پاپوش» برایش دمِ زندان داریم
گره از پایِ دلِ غمزده ای نگشاییم
وفقط رویِ طلب جانبِ یزدان داریم
خالی ازعشق ومحبت، باهمانی تنها...
بی ثمرشاخه، پراز مرغ غزلخوان داریم
.
. م. زکی زاده
دل وجان ونظروگفتارورفتارمان سرشارازعشق باد انشاءالله