شب یلدای توشاداست ومرا یلدا,غم
با اناری لبی همصحبتی و من با غم
سهم بابای تو از سفره ی دنیا بسیار
جای نان داده سرسفره ی ما بابا, غم
دربلندای شب سرد زمستان لرزاند
مادری را که نبود همنفسش گرما,غم
شادمانید شما,خانه ی ما تاریک است
میهمان میشودهرشب به دل تنها,غم
بخت واقبال,قضا و قدر انگار انداخت
داخل کیسه ی تقدیر دلم یکجا,غم
واژه ای سخت به خط لب دنیا دیدم
بوسه ی تلخ که می داد,دهد معنا:غم
بی تو یلداست تمام شب وروزم, تاریک
از ترکهای انار دل من, پیدا, غم
#مهدی.زکی زاده
بلندبادسایه ی مهرمان, به بلندای یلدا... انشاءالله
بامن بخند,عشق من,این شام آخراست
گلخنده های تلخ من اقدام آخراست
فردا بجرم عشق تو محکوم می شوم
عشاق رانفکروصحبت ازاعدام آخر است
دلبسته ام بخال لبت,دام پهن کن
مرغ دلم کنار تو بر بام آخر است
سرمستم از توافق بین لبانمان
چشم دلم اگرچه که برجام آخراست
بانو غزل بدون تو آغاز کی شود
چشمت همیشه منبع الهام آخراست
ماهم که باحقوق بشر آشناست گفت
دردا پلنگ غمزده در دام آخر است
#مهدی.زکی زاده
ایدوست عجب بی دروپیکرشده تهران
ازدودسیه چهره ومنظر شده تهران
جزبرج نشینان که به هر باد سوارند
مردم همه دانندکه پنچرشده تهران
البته بفرموده ی بافنده ی این نقش
چون قالی دار آمده از زر شده تهران
برنقشه ولی گرنظری راست نمایید
بینیدکه کج رفته ویکورشده تهران
درسطل زباله پی نان آمده بابا
انگارکه بی خواهرومادرشده تهران
آمد110 تا بنوازد دهنم را
ازشعر ترم گفته مکدر شده تهران
#مهدی.زکی زاده
از سفره ی انقلاب نانم بدهید
یااز کَرَم آن سفره نشانم بدهید
باخون زیادی انقلابی شده ایم
خون دلمان مانده,تکانم بدهید
ازکینه ی دشمنان که جان دربردم
یاران سرجدتان امانم بدهید
لبریزازاختلاس وتزویروریا
شدکاسه صبردل,توانم بدهید
گویندهمیشه باخدایید,کمی
تاگویمش ازغمم زمانم بدهید
گوش شنوا برانتقادات پر است
یک مشت دهن,کمی زبانم بدهید
ویلاشده سهم آنکه آقازاده ست
ویرانه به من وکودکانم بدهید
پروازکبوترانه درحصر خوش است
آن سبز بهار بی خزانم بدهید
اینطورکه پای سفره جا خوش کردید
یک لقمه به ما,نه درگمانم بدهید
#مهدی.زکی زاده
کلمات کلیدی:
خواب خوش سهم تو,اما سهم من
تاسحر شب پرسه وسیگار که...
میکشی دردفتر نقاشی و...
من ولی درکوچه بر دیوار که...
تیروقلب مضحکی رامی کشی
غالباسرگرمی ات نقاشی است
زندگانی میکنم من عشق را
بادلی سرگشته ازآزار که...
بارها با بی محلی ردشدی
بی خیال آنکه عهدی داشتیم
گفته بودم دوستت دارم, ولی
دوست تر داری کنم تکرار که...
عشق,بازی بود پیش چشم تو
تابه هرقیمت ببینی برد را
بازی ات را واقعی پنداشتم
دست ازاین بازی دگر بردار که...
روزگارم را به آتش میکشد
رفتنت از پیش چشمان دلم
رفتی اما درخیالم هستی و...
باتو می رقصم دراین اشعار که...
#مهدی.زکی زاده
ادامه داره هنوز این ترانه زیراعشق
هنوز دردل وجانم به شعله مشغول است
کلمات کلیدی:
خواستم ازتو سخن رانم , سخن تعطیل شد
رو که کردم برغزل ها, انجمن تعطیل شد
زنده ام در شهرِ دودآلوده در درماندگی
دفنِ کارتن خوابِ زارِ بی کفن ، تعطیل شد
ابتدا آدم مقرر بود باشد در بهشت
دشتِ گندمزار و حوا و....بهشتی زیستن تعطیل شد
عشق بی رنگ است،بمحضِ مشکی و طوسی!شدن
عشق های بی ریا و بی فِتَن تعطیل شد
گفته بیجا(مارمولک):راه ها دارد خدا
هر رهی در آن نباشد سودِ من ، تعطیل شد
هیکلی دارم چنان شیشه،تَرَک برداشته
چونکه تزریقِ ویتامین بر بدن تعطیل شد
بوسه برجامِ لبانِ سرخِ سرمستی،حرام
انتقالاتِ انرژی ،تن به تن ، تعطیل شد
سر به زیر اندازم همچون نقطه چینانِ عزیز
انتقاد از خشکیِ کاه و چمن ، تعطیل شد
نسلِ ما می خواست هریک صاحبِ پیکان شود
طالعم بین،صنعتش بیخ و بُنَن تعطیل شد
وقتی از یارانه خوردن چاق و تنبل گشته ایم
جانمی جان این چهل و چند تومن تعطیل شد
مَردَم و در منزل حرفِ آخرین را می زنم
گفتنِ جز(چشم) در منزل به زن تعطیل شد
داده ام کلِ حقوقم را به قبضِ آب و برق
پس خریدِ میوه و گوشت و لبن تعطیل شد
هرچه در گرمابه می خواهی کن آوازت بلند
خودکفاشو،چونکه کنسرتِ خفن تعطیل شد
درهمه دنیا پُر است از فقر و فحشا...اختلاس
گفت بیست و سی که اینها در وطن تعطیل شد
گوشه ای از برف و سرما،گوشه ای از گرد و خاک
کسبِ علم و فن در ایرانِ کهن تعطیل شد
حال آزادم مدیران را بجان فرمان بَرَم
برجِ آزادی به حلقم...اُق زدن تعطیل شد
#مهدی.زکی زاده
ازاشک روی خنده ام هاشوردارم
این خنده هاراظاهری,با زور دارم
دیوانه ام, دیوانه ام, باشعرهایم
در شهر کرها حسرت شیپور دارم
دیشب تودررؤیای مهتابم شکفتی
صبح ازتودرخاطر عبور نوردارم
ازتارموهایت که روی شانه ام ماند
آهنگ سازی میکنم, سنتور دارم
گیلاس های بوسه ات طعم مربا
تقدیرمارا برجدابودن نوشتند
میل تماشاکردنت از دوردارم
#مهدی.زکی زاده
کلمات کلیدی: