شاعر غزلبارنده چشمش آسمانى ست
دیواره ى اطراف قلبش مهربانى ست
زخم فراوان خورده است ازدشمن ودوست
لبخندهایش آشکار,اشکش نهانى ست
هرچندازسوز خزان افسرده جان است
ازعشق سرشاراست و گرم زندگانى ست
شعرسپید موى,غمگین مى سراید
چون شهریار شرمنده زیرا از جوانى ست
ازگریه دارد خنده هایى تلخ تر او
روى لبش اما براى شکوه جانیست
درشعرهایش از جفا مى نالد اما
درسینه ى بى کینه اش غیر از وفا نیست
شاعرشبیه موج دریا بى قراراست
سربندسبزش شعر سرخ همزبانى ست
#مهدی.زکى زاده قریه على
شعرترعشق ومهر برلبمان جارى باد وشعورش وشورش دردلمان انشاءالله
میزنم برسینه سنگ عشق دوست
تادلم آیدبه رنگ عشق دوست
آن درخت دائماسبزم,چه غم
گر زندبرمن تگرگ عشق دوست
ماه رادر برکه ى اشک آورم
پیش چشمان پلنگ عشق دوست
آهوى جانم به هردر مى زند
زخم خواهد,زخم چنگ عشق دوست
آى حوا,سیب دارى باز هم ؟!!
برزمینم زن کلنگ عشق دوست
مردنى زیباست درآغوش او
ساحل است و من,نهنگ عشق دوست
خانه اش دور و کمیت عقل من
بى قراروخسته,لنگ عشق دوست
م.زکى زاده قریه على
شبتان سرشاراز رویاى وصال عاشقانه ى دوست بادانشاءالله
کلمات کلیدی:
بیمار بوداسلام ودرمان کربلابود
برپیکر رنجور دین, جان,کربلابود
کم بوداگرچه آب ولبها درعطش سوخت
دریایى ازعشق فراوان کربلا بود
دررقص شمشیرنفاق ونیزه ى کفر
زیبا,نمازعشق خوان کربلابود
هفتادواندى لاله هاى سربریده
درفصل فصل داستان کربلابود
ششماهه سربازى درآغوش پدر,آه
گلواژه ى شیرین زبان کربلا بود
(هیهات من الزله)درتصمیم مولا
سرچشمه ى آتشفشان کربلابود
(انى ارى الاموت السعاده...)درره حق...
نقش علم,پرچم,نشان کربلا بود
ماه بنى هاشم,علم بردوش,سقا
او یک تنه رنگین کمان کربلابود
این قصه ى جاوید,تکرارى نگردد
تفسیرى ازآیات قرآن کربلا بود
م.زکى زاده
دانش آموخته ى راستین مکتب کربلاباشیم انشاءالله
کلمات کلیدی: