تلخ است ...ولی برایِ من می سوزد
تا آخرِ خط به پایِ من می سوزد
تا آهِ درونِ سینه ام بنماید
در هر نفس از هوایِ من می سوزد
سیگار که اینهمه بدَش می گویند
از بختِ بدَش به جایِ من می سوزد
دردفترِپاره پاره ام هرشعری
شعله ست که ازنوایِ من می سوزد
عشق است حدیثِ ساختن،سوخته را
ازآن دلِ مبتلایِ من،می سوزد
انداخت به جانم آتشِ عشقش را
سیگار،ز ماجرایِ من می سوزد
چیزخوبی نیست البته!!!
((مهدی زکی زاده 23/3/93))