نیش بر جان و دلم با چشمِ جادو می زند
روبرو گلخنده و از پشت چاقو می زند
تا به دست آرَد دلم یاقوت سرخِ دوستی
گاه گاهی اشتباهی بر دلی رو می زند
دوست،گر لیمویِ شیرین است،بی شک می چشد
تلخی اش را آنکه چاقویی به لیمو می زند
گاه باپایِ محبت پیش می خواندمرا
گاه بادستِ جفا ونازِابرو،می زند
ای خوشابرعیب هایم دشمنی چون آینه
دوست!وقتی طعنه راچون شانه مومو می زند
.
دلمان دردوستی یکرنگ و پاک و باوفاباد
((م.زکی زاده قریه علی))
کلمات کلیدی: