باظرافت حل کند این هسته ای پرونده را
بازگرداند به لب های من و تو خنده را
باسوادان را به بگرد خویش جمع آورده است
میبرداین بازی بی بُرد و بی بازنده را
مثل(یوزارسیو) زیبا روی و خوش اندیشه است
پس بزانو آورد او (اَشتون) یکدنده را
باز خواهد کرد هر قفلی که قبلی بسته است
تا بگرداند بقوت صنعت چرخنده را
چونکه سن این وزیران نوح را یادآورد
زنده تا باشند خوانم حَیِّ جان بخشنده را
کاش (ب –ز )جان به دولت بازگرداند طلب
تاکه دولت هم دهد – شاید- حقوق بنده را
وای اگر (دکتر) نداند قدر رأی خویش را
یاکند یکدم فرامُش مردم رزمنده را
ملت ایران به کامش گرنگردد روزگار
خوار؟!نه...برهم زنده گردانه ی گردنده را
((مهدی زکی زاده قریه علی 19/11/92))