ازچه پنهان میکنی (حوا) خیال خویش را؟!؟
بازگو کن دردلت زآدم ،ملال خویش را
سال ها پیش از بهشت اخراج آدم از تو بود؟
یاکه گردنبند تو کرد او وبال خویش را؟
میشود تا اینکه حق از نو بهشتی مان کند
بازگردانی به جنت سیب کال خویش را؟!؟
یا شود از چشم آدم دور سازی روی خود
تا سرت کمتر کشد او داد و قال خویش را
این وسط ابلیس هم می نالد از دست شما
چونکه تقصیر شما داند زوال خویش را
تار مویت می زند آتش به جان عاشقم.
پس نینداز از سرت یکلحظه شال خویش را
میشود باعشق پاکت روزگار ما بهشت
عاشقم بر روی ماهت کل سال خویش را
باتو جاری میشوم درنهرهایی از عسل
چونکه تقدیمم کنی اشک زلال خویش را
درکنارت فاغم از میوه های جنتی
پس بیاور از لبت شهد حلال خویش را
((مهدی زکی زاده قریه علی 14/11/92))