وقتیکه جز باران اشکت را دعایی نیست
درشهر جز آلودگی ها ردپایی نیست
وقتیکه در حصر از کبوتر جوجه می گیرند
دیگر عقابی را هم آهنگ رهایی نیست
درانجمن شعر مرا نقادها کشتند
چون شعر,جای شبهه وچون وچرایی نیست
اغلب غزل هایم ردیف بی کسی دارند
بردفتر شعرم نگاه آشنایی نیست
تاپای جانم پای عشقت ماندگار هستم
مردعمل را جای بحث وادعایی نیست
#مهدی.زکی زاده
از انقلاب سفرکن به سوى آزادى
اگرچه بسته ترافیک گلوى آزادى
هنوز لاله ى سرخ وبنفشه مىکارند
که خوب جلوه کندرنگ وروى آزادى
نگوکه بوسه ى برجام معصیت دارد
شراب ناب بخواه ازسبوى آزادى
تمام حق طلبان ازخداطلب کردند
گره زنددلشان رابه موى آزادى
بهشت,آخررویاى آدم ازآن است
که داردهر طرفش عطروبوى آزادى
به حصر اگرچه همه آب ودانه اش جوراست
به جان پرنده کند جستجوى آزادى
مخواه خوردن حسرت که سفره هابندند
وهست نان ستمگر,هووى آزادى
قرارمان،لب میدان...کناربرج غزل
بلب ترانه ،به دل گفت وگوى آزادى
م.زکى زاده
شادوسلامت وآزاد وعاقبت بخیرباشیم انشاءالله