سرفرازی نیست تنها قسمت سردارها
ره به مقصد برده,بس بی پا وسرها,بارها
شرح وصفت را سرودن, مثنوی هفتاد من
امتداد خط فکرت حسرت خودکارها
چشم در چشم تو آهو راخجالت مرگ کرد
خط لبخندت شد اما نسخه ی بیمارها
صحبت از پرواز کردی آنسوی هفت آسمان
می پری نزدیک قاب قوسی دیدارها
سرزنشگرها بریده اند,هم دست هم زبان
تازه از تو سرزدن دیدند در بازارها
عمر جاویدان دهد, خون بوسه بر جام وفا
نیست عشقت در اصول مکتب مردارها
ما کجا و مهربانی های مه رویی چو تو
ما ریا کاران نقش مهر بر دیوارها
شاهکار آفرینش...
مرگ پایان تو نیست
#مهدی.زکی زاده
تقدیم بر او که خون سرخ مظلومانه وعاشقانه و بر ریایش, سرسبزی دشت باورمان را بارمغان آورد
#محسن-حججی