ده خراب است وکدخدا درخواب
رعیت آشفته,بی خیال ارباب
چشمه خشکیده,آسمان تبدار
خالی از عشق,کوچه ی مهتاب
آنکه میدزد عشق ونان ازما
اهل آبادی است خانه خراب
دَردَم این است,میزند مستی
حد به لبهای برده نام شراب
پشت پرچین باغ می خندند
یک دو کرکس به بندبال عقاب
آنکه مسئول حفظ جنگل هاست
با تبر میکند حساب وکتاب
پنجه در پنجه, گرگ ها آزاد
گردنِ بره هاست زخم طناب
حامی شیر بچه آهو ها
می خورد ظهروشام جوجه کباب
سخت عجیب است مرددنیا دار
می دهد وعده مان بروز حساب
حالمان کهنه,سال نو حرف است
عیدوتعویض آب ورنگ نقاب
ماوتدبیر رنج خودکرده
ای خدا کم کن اندکی ز عذاب
#مهدی.زکی زاده