شاعرم,افسوس دردام شعار افتاده ام
خسته ام,از پا و از چشم نگار افتاده ام
عده ای دنبال کارخویش و من دنبالشان
در کنار, آنان, و من در کارزار افتاده ام
روزگاری سبزه می پروردم,بهاری دربهار
ازچه چون برگ خزان روزگار, افتاده ام ؟
شاعران در وصل میکوشند در هر فصل عمر
درمیان گل مرامان همچو خار افتاده ام
بازمی گردم بر اصل مهروعشق و دوستی
مدتی از جهل دور از این تبار افتاده ام
#مهدی.زکى زاده
دورباد شعارزدگی بی علم از شاعری ها وشعرهامان انشاءالله
کلمات کلیدی: