پرونده ی این عشق چرا بسته بماند؟
تا کی دلِ غمدیده ی من خسته بماند؟
خواهم غزلی ناب سُرایم که پس از من
در خاطرِ هر خاطره پیوسته بماند
وقتی که ترا مرهمِ زخمِ دلِ من نیست
بگذار که نالیدنم آهسته بماند
اینجا نفس آینه ها گردوغباریست
دیگر چه غم آیینه چو بشکسته بماند؟
باعشق اگر شخم زده دانه بپاشی
سرسبز و زِطوفان و خزان رسته بماند
م.زکی زاده
بوته های عشقمان سرسبز و رها شده از طوفان غم باد انشاءالله