هرکس دلی را می کشد در جویِ خون
بی شک کُنَد حق تختِ ظلمش واژگون
درکارها عدل و صبوری لازم است
آدم شد از بی صبری از جنت برون
فرمود درقرآن بدون چندوچون:
((هذاالذی کُنتُم بهِ تستعجلون))
روشن چراغِ خانه یِ دل کن به عشق
در کویِ دلبر رفته، منزل کن به عشق
بشکن طلسمِ نامرادی را به مهر
سحرِ غمِ بیهوده باطل کن به عشق
دربندِ غم افتاده خواهد شد زبون
((هذاالذی کُنتُم بهِ تستعجلون))
چون صخره پابرجا ولی افتاده باش
آن ساحلِ پیکر به دریا داده باش
هرگز کمر پیشِ ستمگر خم نکن
در سربلندی سروِ صاف و ساده باش
با مکر بالا رفته ،گردد سرنگون
((هذاالذی کُنتُم بهِ تستعجلون))
م.ز
کلمات کلیدی: