زده باران ، ولی آلودگی اش کم نشده
نفسی شهر،هوایش خوش از این نم نشده
گفته بودند که حوّا و لبش محرم نیست
آری،البته برآنی که دل آدم ،نشده
حالمان خوب شود با همه دلتنگی ها...
پایه ی درد دراین غمکده محکم نشده
بازکن چشم تماشا به خوشی هایِ جهان
قسمتِ ما که بنا یکسره بر غم نشده
همه راضی نشوند از تو ،خدا راضی باد...
و دلت...و آن دگری گو(بجهنم) نشده
خنده هایِ تو ظریفند و لبانت برجام
ولی افسوس لبم با لبت همدم نشده
دل نبندم به کسی غیرِ تو چون دلخواهی
اینهمه چشمه کدامش شده زمزم؟!!!نشده
شاعرِ چشمِ تو تا خطِّ لبانت بوسید
سوژه هایِ غزلش غمزده ،مبهم ،نشده
م.زکی زاده ...بهمن 94
کلمات کلیدی: