کارِ آلودگی ام باز به باران افتاده
به خیابانِ پرازچاله یِ تهران افتاده
آنکه می برد بغل دربغل ازبیت المال...
رفت و باشاعرِ دلخسته به زندان افتاد
وعده دادند لبِ تشنه رسد برجامی
دستِ تحریم، گره هایِ دوچندان افتاد
سفرهامان همه نفتی ست، خدایا چکنیم
که به دستانِ پدر، پینه نشان نان افتاد
دلمان زخم و نفس ها شده بغض آلوده
دستِ داروغه مگر چاقویِ زنجان افتاد؟!!
حضرتِ دوست ببخشا که نداریم آرام
دلِ دریایی مان در غمِ طوفان افتاد
.
م. زکی زاده...بهمن 94
کلمات کلیدی: