نکِشَد میلِ دلم ماندنِ طولانی را
بسترِ شوره چه زاید شبِ بارانی را
وقتی از عشق نبینم اثری در شعرم
به هَدر از چه دهم حسِّ غزلخوانی را؟!!
روز را شب کنم و شب بسحر پیوندد
بی تو بخشم به فنا زندگیِ فانی را
گاه برجام و اغلب لبِ بی جامم هست
حسرتی نیست به دل مستی پنهانی را
مرگ،ایکاش بیایی و سرانجام آری...
زندگی کردنِ در گوشه یِ ویرانی را
.
م.زکی زاده..27/10/94
کلمات کلیدی: