تا عسل چشمِ تو از عاطفه لبریز شود
خالی احساس من از غصه یِ پاییز شود
آیه ای بر خطِ لب هایِ تو جا خوش کرده
که فقط ترجمه با بوسه یِ یکریز شود
رفته ای،بی تو چه بیهوده قدم درقدمم؟!!
مردِ تنها،قدمش نیز غم انگیز شود
دوستت داشتن از گوشه یِ چشمم جاریست
عشقِ دل سرزده بردیده و لبریز شود
برلبِ زمزمِ تو،تشنه لبِ خشکِ مرا
آبِ صد چشمه یِ جوشنده چه ناچیز شود
دلِ سرمازده ،اقبالِ زمستانیِ من...
تا کی از گرمیِ آغوشِ تو پرهیز شود؟
گفتم: عمریست اسیرم به شبِ دوری تو...
گفت:اگر صبر کنی گاهِ سحر نیز شود
.
م.زکی زاده...20دیماه94
کلمات کلیدی: