صحبت ازعشقِ توشد،خواب فراموشم شد
جلوه کردی تو و مهتاب فراموشم شد
خواندم از خطِّ لبانت غزلی، بوسه چکید...
بر کویرِ لبم و آب فراموشم شد
طرحِ سبزآبیِ چشمانِ تو درعکس نشست
محوِ چشمت شدم و قاب فراموشم شد
طعنه برپیری ورسوایی ام ازعشق؟!!زدم...
دل به دریا، غمِ گرداب فراموشم شد
هرگلی ازتونشان برده: شقایق، مریم
رقصِ نیلوفرِ مرداب فراموشم شد
باتبسم که رسیدی خوشی ام افزودی
دردهایِ دلِ بی تاب فراموشم شد
وصل درطالعِ من نیست، دریغا زین عشق
رعیتم، تو گلِ ارباب، فراموشم شد
.
.
م. زکی زاده
4بامدادجمعه 4دیماه1394??????
کلمات کلیدی: