تاصبح
توشعرمیشدی
ومن
می سرودمت
آن شبی که
قسمتم میشد
گرماگرم نفسهایت
تنفس کنم عشق را
ودربسترآغوشت
رودی شوم جاری
تا شایداین دلِ قطره ای را
به دریای دلت برسانم
درآغوشت
دریامی شوم
بی کرانه
آرااااااام...
کاش تقدیرم
اینگونه خیال انگیز ورؤیایی بود
کاش
.
.
م. زکی زاده
تقدیم به آنکه غزلی ناب است وانگیزه ی سرودن
نیمه شب یلدای 94??
چشمهایت را
پیش روگذاشته ام
هی شعرمیشوم
چقدر غزل ریخته است خداوند دراین آبی وسبزِ توأمان؟
.
.
م. زکی زاده
کلمات کلیدی: