شکرِ حق، بی یار و همدم نیستم
یکِّه، تنها، موقعِ غم نیستم
در کویرستانِ خشکِ روزگار
خالی از الطافِ شبنم نیستم
دیده جانم بارها اعجازِ عشق
گرچه طاهر مثلِ مریم نیستم
خطِّ چشمم آشنا باچشمِ توست
آنقدرها تلخ و مبهم نیستم
دوستانی مهربان همراهم اند...
آری... اهلِ عشقِ درهم نیستم
مهرِ حوّا را به جنَّت داده ام...
دورازعشقش سنگم، آدم نیستم
.
.
م. زکی زاده
آخرآبانِ94????????
کلمات کلیدی: