آسمان شبم آبستنِ صبحی دگراست
باتودرچشمِ تَرَم بارقه هایِ سحراست
بختِ بد،تلخیِ بسیارکُند،اماهست
در دلم عشقِ تووسختیِ آن مختصراست
ازشهابی که گذرکردچنین فهمیدم:
عمرِمن نیزهمینگونه سریع درگذراست
درچنین فرصتِ کم آنکه به عشق اندیشد
نیک پنداروخوش اندیشه وصاحب نظراست
تاسحر صحبتِ گل بود میانِ من ودوست
عمرِ گل با همه کم بودنِ آن پرثمراست
(چه مبارک سحری بودوچه فرخنده شبی)
موقعِ یادِتو،اندوهِ جهان پشت دراست
((مهدی زکی زاده قریه علی4/2/93))
((شبی در گلخانه ی حاج احمد زکی زاده ....چهارباغ کرج))