عطر پیراهنت احساس مرا احیا کرد
گرچه چشمان مرا دوری تو دریاکرد
درخودم گم شده بودم که رسیدی باعشق
غافل از خودشدنم درتو مرا پیداکرد
بی تو یک عمر لبم برسخن مبهم بود
آمدی نام تو خط لب من معنا کرد
مَثَلِ شوق تماشای تو و سوختنم...
شعله ی شمع به پروانه ی بی پروا کرد
زیرچشمی به تو هربار نگاهم افتاد
رنگ رخساره مراپیش همه رسواکرد
خواستم توبه کنم از تو که ترکم کردی
عشق درگوش دلم نام ترانجوا کرد
آدمیزاده ی اخراجی ام از کوی بهشت
دلخوشم-حضرت حق- بانفس حوا کرد
درنفس های خوداعجاز مسیحاداری
عطرپیراهنت احساس مرا احیا کرد
شاد و سلامت و پرازاحساس زنده ی عشق باشید
مهدی زکی زاده قریه علی21/11/92