باز به فریاد غمم گوش بدهکار نیست
هیچ کسی همنفسم غیر طلبکار نیست
مشتری گریه زیاد است که درشهر ما
خنده ای از پنجره برصورت دیوار نیست
حرف غریبم نبردراه بجایی که هیچ
دوست همصحبت و همراه و خریدار نیست
یوسفم از چاه حسد آمده بیرون ، ولی
چشم زلیخا نظری جانب بازار نیست
مثل من افتاده بسی در دل این شهر هست
مثل تو دست کمکی یار و مدد کار نیست
طعنه مرا میزنی از اینکه خطا کرده ام
باخبر هستی که (جهان را گل بی خار نیست)
بار خدایا بفرست از کرمت ماه نو
چونکه امیدم بجز آن مه به شب تار نیست)
مهدی زکی زاده 8/11/92
کلمات کلیدی: