چشم من خاطره اش بارانی ست
دودواش غالبا از حیرانی ست
چشم در چشم تو پر میگیرم
اوج با تو به همین آسانی ست
باتو با دیده سخن میگویم
گفتگو خاصیتی انسانی ست
یوسفم تا شد عزیز دگران
نسب چشم ترم کنعانی ست
جز خدا و تو نگویم با کس
درد عشق است ازآن پنهانی ست
جز درآغوش نفس های تو ،این...
بغض وامانده گلویم وا نیست
عطر پیراهنت همراه من است
راهمان گرچه به هم طولانی ست
بگذر از کوچه ی یادم هرشب
بی تو این دلشده را فردانیست
چشم هایم شده دریا از اشک
غیر تو بر همه کس طوفانی ست
عشق مرغی ست مداوم پرواز
قصه اش را سر بی پایانی ست
((مهدی زکی زاده 18/10/92)