گفت:لیلی با من است ، از حال مجنون دم نزن
خانه ات آباد ،این ویرانه را برهم نزن
گفت : راز میوه ی ممنوعه از حوا بپرس
طعنه ی دور از بهشتی بر دل آدم نزن
دور باش از باد مغروری به دستآوردهات
جز بروی قله های مرتفع پرچم نزن
موج دریا باش وقتی صخره داری پیش رو
روی گلها را ولی جز قطره ی شبنم نزن
هرکجا لازم شد از فریاد کوتاهی نکن
پیش نادانان ولیکن حرف- چون مریم – نزن
شادکامی قسمت افراد خوش اندیشه است
ساغرت فکرت به هر اندیشه ی مبهم نزن
((مهدی زکی زاده – شهریور92))
کلمات کلیدی: