السلام علیک یا باب الحواعج یا قمر بنی هاشم
آب از شرم لب خشک تو دیدم ،آب را
هم خجالت مرگ روی ماه تان مهتاب را
چیست متن آن ضمانت نامه که اینگونه خشم
برده از چشمان آهویی ات ،آقا ، خواب را
داده رنگ و بوی مردی یادتان هرسال را
روی دیوار دلم جا دادم این تمثال را
برزمین افتاده مردی ، ماه روی و سرو قد
جای دستانش به مشکی پاره دارد بال را
درکلاس درس عشق ،آموزگار ما شدید
بندگی کردید – بی غش – تا که خود آقا شدید
نیست بیهوده که سقایی طفلان باشماست
تشنه رفتی ، بازگشتی تشنه تا دریا شدید
ماجرای بینتان تنها اخوت نیست نیست
وقتی آقا را – نباشی – پشت و قوت نیست نیست
عرصه ی عشق و مرام و معرفت میدانتان
ماجرایی جز ولایت ، جز مروت نیست نیست
خواستم خواهم دعا ، شرمنده ی رویش شدم
نیست دستی بر تنش ، پابند گیسویش شدم
دیدم از چشمش (حسین(ع)) آرام تیری را کشید
شرم از چشمش نمودم ،محو ابرویش شدم
ملتمس دعای خیرتانم بحق سقای تشنه لب باوفای کربلا
((مهدی زکی زاده قریه علی 1/7/92))
کلمات کلیدی: