گرچه دورازهم ولی انگار حالمان یکیست
قهوه و فنجان نه ،اما ،نقش فالمان یکیست
دست تقدیر اینچنین انداخت ما را جان عشق
من شدم عاشق،تو معشوقی ، جدالمان یکیست
زندگی هامان زمستانی ست ،سرما میخوریم
سوز می آید ، جدا هستیم و شالمان یکیست
شعر میگویم برایت ، باز میخوانی به ناز
عشق میخواهیم هردو ، قیل و قالمان یکیست
مثل آدم بر زمین افتادم ای حوای عشق
چیست در دستت؟! ببین که سیب کالمان یکیست
شربت و شهد لبانت ،اشک در چشمان من
زندگی بخش چشمه ی پاک و زلالمان یکیست
کرده زیبا ،عشق ، ما را درنگاه یکدگر
ساده ، بی رنگیم ، گویا خط و خالمان یکیست
عشق بازی میکنیم و باختن در کار نیسد
تا ته خط باهمیم ،آری،مدالمان یکیست
مهدی زکی زاده قریه علی...6/6/92
کلمات کلیدی: