دور از تو این تقدیر سرگردان که بد نیست
گلخنده ات را چشمه ی گریان که بد نیست
با مرغ شب همناله بودن تا سحرگاه...
مرداد داغ و صحبت باران که بد نیست
میفهمم احساس خوش عاشق شدن را
حسرت برای دیدنت چندان که بد نیست
یوسف برای رستن از دام زلیخا
میگفت : بند و دخمه و زندان که بد نیست
آدم پس از خلقت همینکه عشق را دید
دانست با حوا غم رضوان که بد نیست
تقدیر ما این است :تنها عشق ورزی...
دور از تو این تقدیر سرگردان که بد نیست
مهدی زکی زاده . روستای ده علی . مرداد 92
کلمات کلیدی: