با لقمه ی نامت – سحر- بستم لب از نام دگر
افطار جز نامت نمی خواهد دلم کام دگر
زیباترین اوقات من آغاز با عشق تو شد
ای وای اگر جز عاشقی خواهم سرانجام دگر
شیطان به حیله سیب را انداخت در دامانشان
بر آدم از حوا نبود جز عشق پیغام دگر
یوسف به بال عشق پاک از چاه و از زندان رهید
عشق زلیخا کی زند بر پای او دام دگر؟!!
از من که عمری خورده ام زخم زبان از عاشقی
بشنو که شیرین است درد عشق از آلام دگر
وقتی که بر بام دلی مرغ دلی آرام یافت
بی دانه میمیرد –بلی –بی میل بر بام دگر
پروانه ای هستم که بر شمع رخت پرسوختم
از کشتگانت لیست کن ،بنویس :گمنام دگر
((مهدی زکی زاده قریه علی 28/4/92)
طاعات و عبادات عزیزان مقبول درگاه احدیت
ملتمس دعای خیرتانم
کلمات کلیدی: