پادشاه کرم..........(مهدی زکی زاده قریه علی .24/2/91)
پادشاه کرمی ، از تو تمنا چکنم؟
عشق تو هست بجانم ، دگر حاشا چکنم؟
درهمه عمر دلم در پی رخسار تو بود
دربهاران به گل و سبزه تماشا چکنم؟
تاکه هستی و به دل مهر تو باشد، شادم
در دل عاشقم اندیشهی فردا چکنم؟
توبهشتی صفتی عشق تو در ذات من است
بیتو و عشق تو درعالم و عقبی چکنم؟
جان مجنون صفتم میل تو دارد تنها
گرجهان پرشود از جلوهی لیلا چکنم؟
یوسف از چاه به درگاه عزیزی ره یافت
بیتو در چاه غمم ، با دل تنها چکنم؟
++++++++++++++++++++++++++++++
این واقعهی تلخ جدا بودن از یار
گویی که دلم را شده چون رسم به تکرار
آزرده شدن سرخط پیشانی من شد
هرخط که نویسم ته خط میشود: آزار
برهرکه دهم دل ببرد بند محبت
او میرود و هست دلم زار و گرفتار
تقصیر کسی نیست که از بخت نگونسار
شاخ دل من هیچ ندارد ثمر و بار
عشق تو مرا بوده به دل قبل تولد
جز عشق تو دل را نبود تا به ابد کار
+++++++++++++++++++++++++++++
ذهن سترون مرا ، عشق تو بارور کند
شاخهی خشک و خسته را عشق تو پرثمر کند
کودک شاد هرغزل چشم بدست مهر توست
شمع فسردهام ، مرا، عشق تو شعله ور کند
کلمات کلیدی: پادشاه - کرم - غزل - شعر - تمنا - مجنون