مرا شوق دیدار تو کم نباشد
که عهدی چنان عشق محکم نباشد
نپرس ((عشق من برتو ازبابت چیست؟))
که هرکس نشد عاشق ، آدم نباشد
++++++++++++++++++++++++++
کاش که دلم مثل تو عاشقی داشت
همچو دلت دلبر لایقی داشت
دریای طوفانی روزگارم
کاشکی که همراهی و قایقی داشت
کاش دل تنگ و خسته ام پیش تو
همنفست بود و دقایقی داشت
کاش حالا که دنیا پرازدروغه
دل یار آگه به حقایقی داشت
باغ دلم خشکیده از غریبی
کاشکی که چند شاخه شقایقی داشت
++++++++++++++++++++++++++
دل درمانده ام جز تو ندارد یار و غمخواری
نخواهم غیر چشمانت برای دل پرستاری
کند آرام جانم را نگاه گرم و معصومت
توهم آیا چنین حسی به عشقم ،عشق من ،داری؟
.
.
.
ولی البته بر عاشق ندارد هیچ توفیری
دهی پاسخ به عشقش((نه)) ویا از لطف خود((آری))
+++++++++++++++++++++++++++++++
کلمات کلیدی: عشق- آدم - آری - نه