عده ای دربرج و ما در گور ماوا کرده ایم
بر سرِیک قبر هم گه گاه دعوا کرده ایم
نصفِ بیت المال نوشِ جانِ آقازاده ها
نصفِ دیگر سهمِ مردم؟!!فکر بیجا کرده ایم
وعده ی فردا دهندامروز- مسولین – ولی
بنگرند امروز ما را...کارِ فردا کرده ایم
شیشه ای هستیم زیرِ سنگِ سختِ روزگار
پس بلطفِ مرگ دردِ خود مداوا کرده ایم
خادمینِ خلق گرمِ خوابِ بسترهایِ خویش
دیده بیداریم،لرز از سوزِسرما کرده ایم
لذتِ دنیاست فتنه هایِ شیطانِ رجیم
زاده یِ رنجیم،خود را وقفِ عقبا کرده ایم
این نه ازتقدیر،نه ازبختِ بد،نه از قضاست
رنجِ ما از ماست برما،بس که بد تا کرده ایم
با کتک ما را نرانید از درونِ گورها
این سرا را ما به خون دل مهیا کرده ایم
خانه ات آباد مسولِ خدا محور،شریف
گورمان گم بود،آنرا تازه پیدا کرده ایم
#مهدی.زکی زاده
#گورخواب ها
https://telegram.me/mehdi2zakizadeh
کلمات کلیدی: گورخواب ها، مسولین، خانه، خلق، بیت المال
بوی الرحمن صاحب میزها
میرسد چون یورش پاییزها
ای که دلخوش برمقام ومنصبی
دور ازما نیست رستاخیزها
قدرتت روزی بپایان می رسد
هست دنیا,جای افت وخیزها
فکرفردا کن که پایین آیی از
قدرت وگردی چوما بی چیزها
برضعیفان ظلم کردن, حق خوری
باشدازافعال بی تمییز ها
زخمی ازچوب زمین خوردن شدند
پیشروترها و تند و تیزها
فکر دفعه غصه باش ازجان خلق
فکردفع آفت از جالیزها
تاخدا وخلق رحمت آورند
برتو با اینگونه دستاویزها
#مهدی.زکی زاده
دوربادازجان صاحب منصبان وپشت میزنشینان ما,بی انصافی وظلم وحق خوری انشاءالله????????????
https://telegram.me/mehdi2zakizadeh
بوی الرحمن صاحب میزها
میرسد چون یورش پاییزها
ای که دلخوش برمقام ومنصبی
دور ازما نیست رستاخیزها
قدرتت روزی بپایان می رسد
هست دنیا,جای افت وخیزها
فکرفردا کن که پایین آیی از
قدرت وگردی چوما بی چیزها
برضعیفان ظلم کردن, حق خوری
باشدازافعال بی تمییز ها
زخمی ازچوب زمین خوردن شدند
پیشروترها و تند و تیزها
فکر دفعه غصه باش ازجان خلق
فکردفع آفت از جالیزها
تاخدا وخلق رحمت آورند
برتو با اینگونه دستاویزها
#مهدی.زکی زاده
دوربادازجان صاحب منصبان وپشت میزنشینان ما,بی انصافی وظلم وحق خوری انشاءالله
کلمات کلیدی:
جوجه ای?????? نشمرده دل راغرق سرماکرده ایم
باغ را تسلیمِ تصمیمِ تبرها کرده ایم
روزمان راتیره ازآلودگی هایِ هوا
هرشبِ دل را چنان شبهایِ یلدا کرده ایم
باغریبان دوستی، بادوستان، بیگانگی
درمیانِ جمع خودراخسته،تنها کرده ایم
شعرهایِ حافظ ازماروی برگردانده اند
نقشِ لب را نوحه یِ اندوه دنیا کرده ایم
شعله برجنگل زدیم و خشکسالِ بیشه ها
قایقِ بی بادبان راهیِّ دریا کرده ایم
میشود هر روز,ویران ترجهان از روزِقبل
چون براهِ دوستی این پا و آن پا کرده ایم
#مهدی.زکی زاده
آغاززمستانمان گرم از پرتو مهربانی وعشق وهمراهی باد انشاءالله
می خواهمت,اندازه ی ده تای وقت بچگی
ای بوسه ات زیباترین رؤیای وقت بچگی
داری بلب هایت اناروفال حافظ میزنی
مهمان من شودرشب یلدای وقت بچگی
باباشدم,دارای چندین بچه,اماباز هم
می جویمت,می خواهمت,سارای وقت بچگی
آنروزهادرفکرماجزعشق تصمیمی نبود
گم شدچراآرامش کبرای وقت بچگی
ازسینه ی خودقهر رابی کینه بیرون کن,بیا
درمهربانی کشتی دریای وقت بچگی
بامن بیا,بی چتر,فردا,زیرباران,شادمان
دورازنگاه شهر,تاصحرای وقت بچگی
اینجابزرگان طعنه بردلهای عاشق می زنند
بایدکه برگردیم بردنیای وقت بچگی
#مهدی.زکی زاده
کلمات کلیدی: