باران زد و گل واشد ودررقص شدآهو
گلخنده ی شبناب فراوان شده هرسو
آیات بهاری بلبت ...کاش بیایی
تاباز کنیم از نفست عقده ی گیسو
مامنتظران کرم عشق تو هستیم
روشن شب تاریک کن از دیده ی جادو
با آمدنت عمر زمستان بسر آید
در باغ کند مرغ حق از عشق تو کوکو
نه نصف جهان،کل جهان دل بتو بستند
سرزنده ز زایندگی مهر تو هر جو
خوش باش زلیخا که ببرند زبان نیز
از یوسف ما هرکه ببیند نظری رو
تا آنکه دل افطار کند از لب لعلش
محراب دعامان شده از او خم ابرو
هنگام ظهورش همه پر شور بخوانند:
باران زد وگل واشد و دررقص شد آهو
م.ز
اللهم عجل لولیک الفرج??????????????
کلمات کلیدی:
هرکس دلی را می کشد در جویِ خون
بی شک کُنَد حق تختِ ظلمش واژگون
درکارها عدل و صبوری لازم است
آدم شد از بی صبری از جنت برون
فرمود درقرآن بدون چندوچون:
((هذاالذی کُنتُم بهِ تستعجلون))
روشن چراغِ خانه یِ دل کن به عشق
در کویِ دلبر رفته، منزل کن به عشق
بشکن طلسمِ نامرادی را به مهر
سحرِ غمِ بیهوده باطل کن به عشق
دربندِ غم افتاده خواهد شد زبون
((هذاالذی کُنتُم بهِ تستعجلون))
چون صخره پابرجا ولی افتاده باش
آن ساحلِ پیکر به دریا داده باش
هرگز کمر پیشِ ستمگر خم نکن
در سربلندی سروِ صاف و ساده باش
با مکر بالا رفته ،گردد سرنگون
((هذاالذی کُنتُم بهِ تستعجلون))
م.ز
کلمات کلیدی:
((اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را))
بدان که پیش از این برده دلِ آدم و حوا را
بدنبالِ چه می گردی؟!!به شعر حافظ و صائب
که بخشیده یکی ملک و یکی دست و سر و پا را
و یا در(شهریار)عشق،که چون مردان بی پروا
ببخشد برنگار خود تمام روح و اجزا را
و در ((دریایی))شیرین سخن یا در((سعادتمند))
که هریک گونه ای مطرح نمودند این معما را
بدنبال چه می گردی ،به چشم دل ببین ای دوست
زِحدِّ حرف بیرون شو نگر انوارِ معنا را
کلام الله بنگر ،مَثَل آورده یزدان نیز...
که روشن سازی از آنها به دل چشمانِ بینا را
غرض از (ترکِ شیرازی)همان عشق آفرین حق است
که گر گیرد دلت در دست نخواهی هر دو دنیا را
م.ز
??????????????????????????????
https://telegram.me/mehdi2zakizadeh
پیشِ زخمایِ دلِ من ،سرطان چیزی نیست
دادم از دست تُرا...دادنِ جان چیزی نیست
وقتی از دوستایِ جون جونی دایم زخم می خورم
اینکه دشمن بکشه خطّ و نشان چیزی نیست
مرگِ تدریجی شده زندگی کردن هایِ ما
وقت طلا نیست واسه ما،عمرِگران چیزی نیست
کلِّ اعضایِ مرا هدیه به بیمار دهید
غیرِ قلبم که بجز زخمِ زبان،چیزی نیست
سیلِ غم خانه یِ رویایِ مرا داده به باد
گذرد عمر چنان آبِ روان ، چیزی نیست
((پدرم روضه یِ رضوان به دوگندم بفروخت))
پایِ عشقت بدهم بنده جهان، چیزی نیست
گفتی:پشتِ سرما پچ پچِ بسیاری هست
جان من ...عشق همین است و جزآن چیزی نیست
م.ز
کلمات کلیدی:
چراغ ها
مغازه ها
تابلوهایِ رنگ رنگ
چهارراه
ویک صفِ طویل از اتومبیل
وسرفه هایِ شماره دارِ یک چراغِ قرمزِ کثیف
که داغِ دوده رویِ صورتش نشسته است
و مردمانِ بی محبت و کلافه ای که خسته اند
دراین میان
دختری پریده رنگ
گل بدست –
وچشم هایِ خسته ای که التماس را
رویِ صورتِ نحیفِ او نشانده اند.
من
صدایِ ضبط را بلند می کنم
که نشنوم صدایِ بوق را
صدایِ شهرِ بی ترانه یِ شلوغ را
ونغمه هایِ ظالمانه یِ دروغ را
و رد شدیم و
دخترک
گل به دست
دستِ خالی ایستاده است.
م.ز
کلمات کلیدی: چهارراه، کودکان کار، دخترک گل فروش
آیه ی عاطفه وعشق، به قرآن ،پدر است
خط زیبای لبانش گل خندان، پدر است
آنکه با دست پر از پینه دلم را بخدا
متصل ساخته با باور وایمان ،پدر است
خانه را گرم کند مهر رخ مادر اگر ...
روشنی بخشِ سرا ،ماهِ فروزان پدر است
گه نسیم عمر ،و گهی بادِ مخالف دارد
تکیه گاهِ دلم،هنگامه یِ طوفان،پدر است
ازسرم رفته به غم،سایه یِ مهرش اما
یادِخیرش همه دم در دل و درجان،پدراست
.
.
م.ز
گرامیبادروز بزرگداشت مفام ِ پدر ...شادی روح پدران آسمانی دیارباقی فاتحه مع الاخلاص والصلواة
کلمات کلیدی:
گوش کن آهنگ چشمان مرا
داستان عشق پنهان مرا
گاه گاهی پاک کن باران عشق
دامن پرگرد تهران مرا
شانه های مهربانت را ببخش
موی در عشقت پریشان مرا
بخت وتقدیراینچنین میخواستند
بی زبان چشم غزلخوان مرا
باز باران?باز باران ? بازعشق
گوش کن آهنگ چشمان مرا
.
م.ز
کلمات کلیدی: