عشق با سختی و با دربدری شیرین است
شهر تاشهر پریشان سفری شیرین است
گاه بایدکه سرت رابدهی درپایش
عشق بااینهمه اما خطری شیرین است
هست پایان شب تار،سپیدی ، لیکن
آنکه را خواب نباشد سحری شیرین است
یک نظر برتوحلال است نصیبم گردان
قامت دوست ببینی نظری شیرین است
عشق آن کوچه ی باغی ست که باهم بودیم
بارها ردشدم ازآن گذری شیرین است
کوهکن بودنفرهادندارد تلخی...
اگراز عشق به کوه و کمری ،شیرین است
ازسرعشق اگر ازتو اجاقی گرم است...
بزند زخم بجانت تبری،شیرین است.....
باخت یا برد در اندیشه ی ندارد عاشق....
اصل بازی ست،ببازی ،ببری شیرین است...
شیرین باد کام دلتان از عشق
مهدی زکی زاده 9/12/92
کلمات کلیدی: