پيام
+
جوجه اي نشمرده دل را غرق سرما كرده ايم
باغ را تسليمِ تصميمِ تبرها كرده ايم
روزمان راتيره ازآلودگي هايِ هوا
هرشبِ دل را چنان شبهايِ يلدا كرده ايم
باغريبان دوستي، بادوستان، بيگانگي
درميانِ جمع خود را خسته، تنها كرده ايم
شعرهايِ حافظ از ما روي برگردانده اند
نقشِ لب را نوحه يِ اندوه دنيا كرده ايم
شعله برجنگل زديم و خشكسالِ بيشه هايِ
قايقِ بشكسته را راهيِّ دريا كرده ايم
جبهه مقاومت اسلامي
95/10/19
*پونه *
سلام.خيلي حس نا اميدي داره شعر.