پيام
+
دفتر اشعارم از احساس باران خيس شد
شوره زاد گونه ام از چشم گريان خيس شد
سال هاي سال نان خشکمان در سفره بود
شکر حق ،اينگونه ما را تکه اي نان خيس شد
گفتم از دريا ،ولي،ازبخت و از اقبال بد
درتلاطم شد و بال مرغ طوفان خيس شد
چتر بر سر گرفتم ،خشکسال آمد پديد
از سراب داغ تصوير بيابان خيس شد
خواستم در فال جويم حال فردا را ، ولي
قهوه در جوش آمد و تا زير فنجان خيس شد
*اخراجي*
92/6/10

آواي روستا
عذرخواهي کرد آدم از زمين افتادنش...
گريه کرد آنقدر که تصميم انسان خيس شد///
تا بت خود را زليخا بر هوس مستور کرد...
ازخجالت آب شد يوسف،به قرآن خيس شد//
اينکه از جنس زليخا،از نژاد آدمم...
صوتم از آب شرم ،از اشک حرمان خيس شد///
م...زکي زاده