پيام
+
[تلگرام]
در آتش چشمت بسوزان و ذغالم کن
باشمعِ رويت، آشنا پروانه بالم کن
در بينِ دستانت بهشت آورده اي حوا
آدم شدم، دور از گناهِ سيب کالم کن
بي تو غزلها مبتذل، بي سوژه، تاريکند
شعرآفريني روشن از چشم غزالم کن
همراهِ آه و گاهِ ديدارِ تو مي بارم
تا دل به دريا بسپرم رودي زلالم کن
بر آبشارِ گيسوانت شانه آوردم
تا باد نامحرم نبيند بسته شالم کن
چشمم اگر جز روي ماهت ديد، نابينا
بر لب اگر جز شعرِ مهرت رفت ، لالم کن
آتش بجانم زن نه گل، پيغمبرِ احساس
تا قد کشد بر قامتت دستم، بلالم کن
از زمزمِ نابِ لبت سيرابي ام بخش و
آنگه به تيغِ تيزِ ابرويت حلالم کن
(يا ايهالساقي) که خواندم باش نوشانوش
ديوانگي را قسمتِ شيرينِ فالم کن
#مهدي.زکي زاده ادامه...
باشمعِ رويت، آشنا پروانه بالم کن
در بينِ دستانت بهشت آورده اي حوا
آدم شدم، دور از گناهِ سيب کالم کن
بي تو غزلها مبتذل، بي سوژه، تاريکند
شعرآفريني روشن از چشم غزالم کن
همراهِ آه و گاهِ ديدارِ تو مي بارم
تا دل به دريا بسپرم رودي زلالم کن
بر آبشارِ گيسوانت شانه آوردم
تا باد نامحرم نبيند بسته شالم کن
چشمم اگر جز روي ماهت ديد، نابينا
بر لب اگر جز شعرِ مهرت رفت ، لالم کن
آتش بجانم زن نه گل، پيغمبرِ احساس
تا قد کشد بر قامتت دستم، بلالم کن
از زمزمِ نابِ لبت سيرابي ام بخش و
آنگه به تيغِ تيزِ ابرويت حلالم کن
(يا ايهالساقي) که خواندم باش نوشانوش
ديوانگي را قسمتِ شيرينِ فالم کن
#مهدي.زکي زاده ادامه...
*مرگ بر آمريکا*
99/7/5

برای مشاهده پیام های بیشتر لطفا وارد شوید