پيام
+
[تلگرام]
گنجشکها بر شاخه هاي لخت لرزانند
وقتي کلاغان شاد و سرمستانه مي خوانند
درکوچه از مردم سلامي گرم جاري نيست
بي وقفه خلق از دردِ همديگر گريزانند
پشتِ وفايِ کوچه مردان خنجرآلود و...
ديوارهايِ اعتماد از پايه ويرانند
جيبِ کريمان خالي اما چشم و دل سيرند
اهلِ خساست لقمه برلب تشنه يِ نانند
خامانِ نادان بر سريرِ قدرت آسودند
بر دار و در بَندند آناني که ميدانند
گُرگند بعضي ،که لباسِ ميش پوشيدند
از بس برايِ حقِ مردم تيز دندانند
تقويم هامان خالي از خرداد و فروردين
ايامِ بي مهري سراسر مهر و آبانند
عشقي ندارد برگريزِ سردِ پاييزي
در سرزميني که سرانش سست پيمانند
#مهدي.زکي زاده
#پاييزمان زيبا باد به لطف گرمايِ مهر و دوستي و وفاداري و جوانمردي انشاءالله
غزل صداقت
97/8/30
بخور زار
با اين ريش و اين لطافت در شعر...! اي ول