پيام
+
[تلگرام]
خوانمش پيدا و پنهان مرگ را
دوست دارم از دل و جان مرگ را
روزگار از هرطرف درد آوَرَد
نسخه خواهم بهرِ درمان ، مرگ را
لحظه هايِ بودَنَم را سود نيست
بخشَدَم ايکاش ، يزدان، مرگ را
در پريشان خاطراتم ديده اي...
دلبرِ گيسو پريشان ، مرگ را؟!!
شب ميانِ کوچه مهتابي غريب
روز خوانم گرم و سوزان مرگ را
سخت گيري هايِ بخت و داغِ عشق
بر سرم آورده آسان مرگ را
مي گريزد عالَم از مرگ و دريغ...
بينم از جانم گريزان مرگ را
تا نباشم موجبِ آزارِ دوست
خوانمش پيدا و پنهان مرگ را
#مهدي.زکي زاده
براستي که مرگم دريغ ندارد ، دريغ در آن است که اسباب آزار عزيزي باشم.
رفتنمان بديارِ بقا نيز سرشار عشق و آرامش باد بلطف دادارمهرآفرين
شعارم: #نرنج.و.نرنجان
*مرگ بر آمريکا*
96/10/26