امّیدِسحرندارم افسوس
ازیار خبرندارم افسوس
درجنگِ میانِ وصل وتقدیر
چشمی به ظفرندارم افسوس
پایان بهارِ عمرم آمد
برشاخه ثمرندارم افسوس
دیدند به چشمِ شور ما را
یک چشمِ نظر ندارم افسوس
درخاطرِخسته و حزینم
بیتِ خوش و تر ندارم افسوس
ازمعدنِ مهربانی تو
چندیست گهر ندارم افسوس
درعشقِ تو گرچه سخت و تلخ است
دستی که بسر ندارم،افسوس
((م.زکی زاده)
کلمات کلیدی: