تاتشنه ی دیدار تو چون چشم کویرم
از پنجره ی رو به رُخت چشم نگیرم
تقدیر مرا در قفسِ دوری ات انداخت
تو رفته ای وغمزده آن مرغِ اسیرم
این زخم که از تیغِ محبت به دلم هست
ای کاش بماند که از این درد بمیرم
بیمار نگاهِ توام و غیرِ نگاهت
بر دردِ به دل آمده دارو نپذیرم
باطعنه به من گفت یکی:عشق و جوانی!!
گفتم که: به دل عاشقم،هرچند که پیرم
روبه صفتان فلسفه ی عشق ندانند
شادم که چنان آهویِ در پنجه یِ شیرم
فردا که به میزان عمل عشق بسنجند...
سنگین شود از عشق تو اعمالِ حقیرم...
((م.زکی زاده 17/1/93))
(سنگین باد نامه ی اعمالمان از عشق دوست...انشاالله
کلمات کلیدی: