به سفر می روم این بار ....ولی بی چمدان
سفری تا ته دلتنگی پیدا و نهان
کسی این بار به همراهم نیست
می روم آنسوی محدوده ی تقدیر و زمان
جز نگاه تو که درحسرت آن میسوزم
نیست چیزی که کند وصل دلم را به جان
و گمانم که به غیر از دل پر عاطفه ات
نشود هیچ کس از رفتن جانم نگران
.
.
.
خبر سفر آخرم که رسید بازنشر دهید ...شاید معشوق ببیند و به فاتحه ای مهمان و
شادم کند!!!!!!!!
برقرار باشید دوستان
کلمات کلیدی: